فیک ازدواج اجباری(پارت۳۸)

FORCED MARRIAGE 38

وارد کافه شدن. صدای آروم موزیک و بوی قهوه فضا رو گرفته بود.
جونگکوک یه میز کنار پنجره پیدا کرد، صندلی رو برای ا/ت کشید.

ا/ت نشست، نگاهی کوتاه به اطراف انداخت و گفت:

ا/ت: خلوت‌ تر از چیزی بود که فکر میکردم.

جونگکوک با لحن مطمئنی گفت:

جونگکوک: خواستم جایی باشه که فقط خودمون باشیم.

ابروهاشو بالا داد و انگشتشو بالا گرفت:

جونگکوک:و البته...تاکید کردم که هیچکس اینجا نباشه.

ا/ت یه لبخند نصفه زد:

ا/ت: همیشه انقدر حساب‌شده‌ای؟

جونگکوک: فقط وقتی پای تو وسط باشه.

چند لحظه فقط نگاهش کرد.
نگاش جدی بود، ولی نه سنگین.

ا/ت نگاهشو گرفت سمت لیوان آب، لبشو تر کرد و گفت:

ا/ت: اگه بخوای با این حرفا منو معذب کنی، دیر گفتی… دیگه تأثیر نداره.

جونگکوک چندتا تار از موهای ا/ت رو کنار زد و همونطوری که پوزخند روی لباش بود،گفت:

جونگکوک:مطمئنی تاثیری نداره؟میخوای بهت نشون بدم؟

ا/ت همونطوری که انگشتشو دور لیوان میچرخوند،لب زد:

ا/ت:چرا که نه.

جونگکوک:میترسم توی کافه کار دستم بدی.بیخیالش میشم.فقط با نگاهام معذبت میکنم.چطوره؟

ا/ت: تو همین نگاهتم زیادی حرف قایم کردی.

جونگکوک: تقصیر توئه. نمیزاری ساده نگات کنم.

ا/ت با خنده‌ی آرومی گفت:

ا/ت: ساده نگاهم نکن، پیچیده‌ترش کن… شاید جذاب‌ تر بشه.

جونگکوک یکم جلو اومد، صدای آرومش با موزیک قاطی شد:

جونگکوک: پیچیده ترش کنم؟گفتم که...میترسم اینجا کار دستم بدی خوشگله.

ا/ت لبخند زد، نگاهشو بالا آورد:

ا/ت: نترس، هنوز قهوم رو نخوردم که جدی بشم.

جونگکوک: یعنی بعدش جدی میشی؟

ا/ت: بستگی داره… به اینکه تو چی کار کنی.

جونگکوک لبخندشو نگه داشت، دست به سینه تکیه داد به صندلی و گفت:

جونگکوک: حس می‌کنم بازی خطرناکیه.

ا/ت با آرامش گفت:

ا/ت: شاید… ولی انگار هر دومون خوشمون اومده.

چند ثانیه فقط به هم نگاه کردن. بدون لبخند، بدون خجالت.
یه حس واضح تو هوا بود؛ از اون حسایی که نه نیاز به اعتراف دارن، نه توضیح.

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۹)

فیک ازدواج اجباری(پارت۳۹)

فیک ازدواج اجباری(پارت۴۰)

فیک ازدواج اجباری(پارت۳۷)

فیک ازدواج اجباری(پارت۳۶)

شوهر دو روزه. پارت۷۴

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط